حذيفه بن اليمان (5)
حذيفه بن اليمان (5)
دشمن نفاق و فتنه
او در پر تو روشن بينى و دور انديشى خود، اين حقيقت را درك كرده بود كه راه «خوبى» و نيكوكارى در زندگى، براى كسى كه مىخواهد خوبى كند، روشن و واضح است، آنچه پنهان و تاريك است «بدى» است. از اين روبر هر فرد خردمندى لازم است كه در مورد «بدى» كنجكاو باشد و آن را كشف كند.
بدين ترتيب حذيفه توجه خود را به شناسائى «بدى و «بدكاران» و «نفاق» و «منافقان» معطوف كرده بود.
او مىگفت: «از موارد فتنه بپرهيزيد» وقتى از او در اين زمينه توضيح مىخواستند كه مقصود شما از موارد فتنه چيست؟ مىگفت: «مقصودم سازشكارى با امرا و زمامداران وقت، و خوش آمد گوئى بيحا به آنانست،، مبادا پيش امير، ياوالى شهر برويد و سخنان دروغ او را تصديق كنيد و او را با صفتى كه دارا نيست، ستايش نمایيد»!(52)
او مىگفت: مردم در باره خوبيها از پيامبر سوال مىكردند و من از بديها، زيرا مىترسيدم مرتكب بدى شوم.
روزى عرض كردم:
- يا رسول الله، ما، در جاهليت وضع بدى داشتيم، اينك كه خداوند ما را به آئين اسلام كه منشأ همه نيكيها است، هدايت كرده، آيا باز هم شروبدى و جود خواهد داشت؟
- بلى
- آيا بعد از آن شرو بدى، خوبى خواهد بود؟
- بلى، ولى فساد نيز با آن درهم آميخته خواهد شد.
- چگونه؟
- گروهى از روش من منحرف مىشوند و راه ديگرى در پيش مىگيرند، تو آنها را امر به معروف و نهى از منكر مىكنى.
- آيا بعد از اين خوبى، باز شرى به وجود خواهد آمد؟
- بلى، عدهاى، مردم را گمراه ساخته آنان را به راهى دعوت خواهند كرد كه پايانش دوزخ است، هر كس دعوت آنان را بپذيرد دچار آتش دوزخ خواهد شد.
- آنان چگونه مردمى خواهند بود؟
- آنان از ما (مسلمانان) خواهند بود و به زبان ما سخن خواهند گفت.
- اگر من تا آن روز زنده ماندم و شاهد چنين وضعى شدم وظيفهام چيست؟
- از جامعه مسلمانان و پيشواى آنان فاصله نگير و در اصلاح مفاسد، با آنان هماهنگى كن.
- اگر مسلمانان، اجتماع و پيشوائى نداشتند، چه طور؟
- در اين صورت بايد تا آخر عمر از همه فرقهها و دستهها كنارهگيرى كنى و لو آن كه به واسطه بريدن از آنها دچار مضيقه شوى(53)
آينده خلافت
او مىگفت:
«خداوند محمد(صلی الله علیه وآله) را به پيامبرى بر انگيخت و محمد(صلی الله علیه وآله) مردم را از گمراهى نجات داده ايمان و هدايت را جايگزين كفر ساخت مسلمانان دعوت او را بپذيرفتند، دلهاى مرده از پرتو هدايت او با نور آئين حق، زنده شد و پيروان باطل محكوم به هلاكت شدند.
دوران نبوت سپرى شد و نوبت خلافت رسيد، ابتدأ «خلافت» با روش «نبوت» سازگار بود ولى طولى نخواهد كشيد كه خلافت مبدل به پادشاهى ستمگرانه خواهد شد. در اين هنگام عدهاى با دل و دست و زبان (با تمام نيرو) با اين تغيير روش مخالفت خواهند كرد، آنان پيروان حقند و وظيفه خود را كاملا انجام مىدهند.
گروهى ديگر دست نگاه داشته فقط با قلب و زبان مخالفت خواهند نمود. اينان بخشى از حق را نا ديده گرفته و به بخشى ديگر عمل مىكنند گروه سوم فقط قلبامخالف خواهند بود و بادست و زبان، هيچ عكس العملى نشان نخواهند داد اينان دو قسمت از حق را زير پا خواهند گذاشت.
گروه چهارم نه قلبا مخالفت خواهند كرد و نه با دست و زبان، اينها دل مردگانى هستند كه در ميان زندگان بسر مىبرند»!(54)
اين دلها
1 - دلهاى كه پردهاى از تاريكى و تيرگى آنها را پوشانده است، اينها دلهاى كافرانست.
2 - دلهاى كه پوشش جالبى روى آنها كشيده شده ولى باطن آنها فاسد است. اينها عبارت از دلها منافقان است
3 - دلهاى بىپرده و پوششى كه از فروغ هدايت روشن است اينها دلهاى مؤمنان است.
4 - دلهاى كه كفر و ايمان در آنها بهم آميخته شده است، و از آنجا كه ايمان مثل درختى است كه با استفاده از آب گوارا رشد مىكند، و كفر، مثل دُمَلى است كه از چرك و خون به وجود مىآيد در چنين دلهاى آب زلال هدايت، با چرك و خون كفر، در مبارزهاند، هر كدام غالب شود، اثر آن چيره خواهد شد.(55)
حذيفه كه پيشگویيهاى پيامبر را در مورد منافقان و خطرهاى آنان نسبت به اسلام، به خاطر داشت، وقتى كه با اعمال آنان مواجه مىشد مىگفت: امروز منافقان خطرناكتر از زمان پيامبرند، زيرا آن روز، نفاق خود را كتمان مىكردند ولى امروز آشكار مىسازند(56)
مبارزه با نفاق و فساد
معمولا افراد صريح اللهجه از ايمانى نيرومند و عميق بر خوردارند حذيفه نيز چنين بود. او صريح اللهجه و داراى ايمانى قوى و اعتماد به نفس بود و به همين جهت باسازشكارى، سخت مخالف بود و پيوسته در باره امر به معروف و نهى از منكر (دو اصل اساسى مبارزه با فساد، در آئين اسلام) تاكيد مىكرد كه يك نمونه آن، گفتار گذشته اوست نمونه ديگر، حديث زير است:
حذيفه مىگويد: از پيامبر پرسيدم: چه وقتى امر به معروف و نهى از منكر، متروك مىگردد؟
فرمود: هنگامى كه وضع بنى اسرائيل در ميان شما حكمفرما گردد. عرض كردم: وضع آنان چگونه بود؟
فرمود: «زمانى كه نيكان شما با بدكاران سازش كنند فقه و علوم دين، در اختيار فاسدان، وزمامدارى مردم دردست خردسالان قرار گيرد، گرفتار فتنهاى مىشويد كه در اثر آن، مورد حمله و تجاوز دشمنان قرار مىگيريد»(58)
حذيفه با الهام از تعاليم ارزنده و حيات بخش آئين اسلام، مردم را از زندگى يك بعدى بر حذر مىداشت و مىگفت:
«بهترين شما نه كسانى هستند كه دنيا را به خاطر آخرت رها كنند، و نه كسانى كه آخرت را براى رسيدن به دنيا از دست بدهند بلكه بهترين فرد با ايمان كسى است كه از هر دو بهرهمند باشد»(59)
درسهاى اخلاقى
حذيفه هميشه مراقب انحرافها و اشتباهات مردم بود و تا آنجا كه مىتوانست، در ارشاد و تعليم آنان فروگذار نمىكرد.
او روزى وارد مسجد شد و مردى را مشاهده كرد كه نماز مىخواند ولى ركوع و سجود آن را به صورت ناقص و غلط انجام مىداد.
از وى پرسيد: چند وقت است كه اين گونه نماز مىخوانى؟ گفت چهل سال!
حذيفه گفت: در اين چهل سال نماز تو باطل بوده است، و اگر با همين حال بميرى ونماز خود را اصلاح نكنى، بر اساس روش اسلام از دنيا نرفتهاى.
آنگاه شروع به تعليم دستور صحيح نماز به وى كردو گفت:
«خوبست نماز را كوتاه ولى درست بخوانى»!(61)
آفرين بر مرگ!
مرگ حذيفه مثل زندگى او آموزنده و شگفتانگيز بود. او هنگامى كه در بستر بيمارى افتاده بود، فرزند خود را احضار نموده به او چنين توصيه كرد:
«فرزندم! چشم طمع از آنچه در دست مردم است، فروبند زيرا غنى و بى نيازى واقعى، بى طمعى در اموال مردم است. مبادا نزد مردم اظهار نياز بكنى زيرا اين خود فقر و نياز بشمار مىرود. هر روز بهتر از روز پيش باش، هر بار كه به نماز مىايستى آن چنان نماز بخوان كه گويا آخرين نماز عمرت هست. هرگز كارى نكن كه مجبور به پوزشخواهى بشوى»(63).
حذيفه وقتى آثار مرگ را در خود احساس كرد، سخت منقلب شد و زياد گريست، وقتى از علت گريه وى پرسيدند، گفت: گريهام بخاطر تأسف براى دنيانيست، بلكه اكنون مرگ برايم محبوبتر از زندگى است، ولى براى اين گريه مىكنم كه نمىدانم خدا از من راضى است يا بر من خشمناك؟!(64)
گروهى از انصار و دوستان او، نيمههاى شب، به عيادش رفتند حذيفه پرسيد:
اكنون چه وقت شب است؟
گفتند: نزديكى صبح است
گفت: پناه مىبرم به خدا از بامدادى كه به دنبال آن آتش باشد آنگاه پرسيد: آيا براى من كفن آوردهايد؟
گفتند: بلى
گفت: كفن گرانقيمت تهيه نكنيد زيرا اگر در پيشگاه پروردگار احترام و آبرویى داشته باشم، خداوند آن را مبدل به لباس بهترى مىكند وگرنه همان كفن را نيز مىتواند از من بگيرد.
وقتى كه كفن را به او نشان دادند، ديد پارچه نوو زيبایى است،
گفت: اين كفن به درد من نمىخورد(65) براى من فقط دو پارچه سفيد لازم است كه بدنم را بپوشاند زيرا چندان طول نمىكشد كه در قبر لباس بهتر يابدتر از آنها به من مىپوشانند!
اين گفتار و كلمات در دهانش شكست و بقيه سخنان را زير لب زمزمه كرد، وقتى حاضران درست گوش دادند ،اين جملات را شنيدند:
آفرين بر مرگ! دوستى است كه درست موقع احتياج آمده است، رستگار نشوم اگر پشيمان گردم»!(66)
آنگاه روحش، روحى كه از بزرگترين، پرهيز گارترين و درخشندهترين روحهاى جهان بود، به سوى خدا شتافت.
پي نوشت :
52- حليه الاوليأ ج 1 ص 277 - حياه الصحابه ج 2 ص 805.
53- حليقه الاوليأ ج 1 ص 272.
54- مدرك گذشته ص 275.
55- حليه الاوليأ ج 1 ص 276.
56- مدرك گذشته ص 280.
57- مدرك گذشته ص 279 - حياه الصحابه ج 3 ص 294.
58- حياه الصحابه ج 3 ص 289.
59- حليه الاوليأ ج 1 ص 278 - طبقات شعرانى ص 25 - مضمون اين گفتار از طريق شيعه در كتاب وسایل الشيعه (كتاب تجارت باب 28 حديث 1) و از طريق سنى در كتاب «عقدالفريد» ج 3 ص 27 چاپ مصر، از پيشوايان اسلام نقل شده است.
60- حليه الاوليأ ج 1 ص 281.
61- حياه الصحابه ج (علیه السلام) ص 670.
62- تاريخ بغداد ج 1 ص 163 - اسدالغابه ج 1 ص 392
63- سفينه البحار ج 1 ص 237.
64- اسدالغابه ج 1 ص 392.
65- حياه الصحابه ج 3 ص 456 و 457.
66- سير اعلام النبلأ ج 2 ص 265.
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}